♫خاطرات ما ♫

بدون عنوان

سلام هستی . منم نیکناز . میخواهی چی بپوشی؟ موبایلمم بیارم.؟ من میخوام اون لباس زردمو بپوشم .تو هم تو هم اون لباس بنفشتو بپوش. من میشه امروز بیام پیشت؟ اخه به مادرم گفتم. راستی دیبا و............. اون جا؟ اگه هستن منم میام.باشه عزیزم .بای.
18 بهمن 1391

هستی جونم منو ببخش.

سلام هستی جونم. خوبی؟ چی کار میکنی؟ خوش میگذره؟ یک سئوال.چرا امروز تو سرویس باهام یک کلمه هم حرف نزدی؟مثل اریانا شدی. مگه من چی کار کردم؟ اگه به خاطر اون قضیه است ، واقعا ببخشید.خواهش میکنم منو ببخش؟متاسفم عزیزم.منو میبخشی؟ اره؟ میبخشی؟ اگه منو ببخشی خیلی خوشحال میشم عزیزم. من باید برم کار زیاد دارم. بایییییییییییی نوشته ی مهراسا. ...
16 بهمن 1391
1